مریضی تو عروسک مامان و دل شوره های من
چقدر حالم بد میشه وقتی مریضی
انگار اصلا دیگه دلم نمیخواد هیچ کاری انجام بدم وقتی تو اونجوری بی حال و خواب آلودی
از همه ویروسها و مباکتریها و .... بدم میاد کاش هیچ کدومشون نبودن تا شما ها کوچولوهای مامانی رو مریض کنن
همیشه شیطون و زرنگ زیر دست و پا این ور و اون ور میرقتی و کلی بلا بودی اصلا دوست ندارم که آروم تو مریضی ببینمت
دکتر میگفت یه ۵۰۰ گرمی وزن کم کردی و اونجوری تپل مپل نیستی جوجوی مامان
بابایی حسابی پکر بوده و این چند روز سرکارهم نرفت انگار اونم دلش میخواست تو مثل همیشه همه جا رو بهم بریزی و باهم بازی کنین و توهم براش کلی بابایی بابایی کنی
ولی حالا دیگه بهتری و دوباره همون بلا طلای مامان شدی و منم کلی سر خال اومدم
بعد تو منم رفتم زیر سرم و کلی دارو هم دکتر واسه من داد و میخواست بستری بشم ولی مگه میشه منو تو یه ساعت هم از هم جدا بشیم اون وقت من کلی غصه میخورم و دلم برات تنگ میشه
من که زیر بار نرفتم و الان هم باهم کلی داریم بازی میکنیم و دیگه تقریبا همه چیز مرتبه
انشااالله همه جوجوها حالشون خوب باشه تا هیچ وقت مامانی ها و بابایی هاشون غصه نخورن
دوستت دارم عزیزم