هفته31 حاملگی
85 روز تا وصال عشقي بي پايان......................
سلام جوجوي مامان و بابا
ديگه كلي بزرگ شدي.............يه عالمه شيطوني ميكني و كلي زور و بازو پيدا كردي و كلي به ماماني لگد ميزني
چقدر روزا سخت مي گذره.انگار اين روزا هم فهميدن من و باباييت برا اومدنت چقدر عجله داريم و چشم انتظاريم
امروز با باباييت رفتيم برات كلي سي دي آهنگ و كتاب داستان خريديم
بابايي كلي دلش ميخواد بغلت كنه و باهات بازي كنه....ظاهرا توام البته بدت نمياد چون هر وقت بوست ميكنه براش كلي دست و پا ميزني و دلبري ميكني
.
.
راستي ديروز با بابايي رفتيم براي آزمايش ولي توانقدر شيطوني كردي كه گشنمه و گشنمه كه من نتونستم آزمايش بدم......همه فهميدن كه ما يه دخمله شكمو داريم كه اصلا هم صبر نداره
بابايي كلي ترسيد كه نكنه تو يه طوريت بشه آخه من همه ي روزو خوابيدم و فقط براي نهار و شام بيدار شدم
خلاصه ديگه چيزي نمونده فسقلي...........ديگه بايد يكم ديگه بگذره تا تورو بيارن ازين جاي تنگ و كوچولو و تاريك بيرون و بياي يجاي گرم و نرم تو بغل ماماني و بابايي
.
فقط 85 روز ذيگه بايد صبر كنم تا فسقليمو توي بغل بگيرم..............