عزیزم بیشتر از هر چیزی تو دنیا دوست دارم
دخمل مامان دیگه داری کم کم به تولد یه سالگیت نزدیک میشی و هر روز ناز تر و خانوم تر میشی البته نا گفته نماند که خیلی هم داری بلا میشی دیگه تقریبا خیلی از وسایل و از رو میز و اینور اونور جمع کردیم تا نتونی همرو بریزی و بخوری .. ... دیگه حسابی موندم باید چیکار کنم آخه هم نزدیک تولدته هم میخوایم اسباب کشی کنیم ولی من دلم میخواد اولین سال تولدت قشنگتیرین تولد عمرم باشه عزیزم بابایی و من فکر کردیم که اگه خونه آماده نباشه تولدتو توی تالار بگبریم آخه قراره توی خونه جدید بنایی هم داشته باشیم دیگه کاملا سردر کم شدم که باید به چه کاری برسم و این وسط باید برای تو خوشگلم چه کارایی انجام بدم ولی با همه اینها وقتی نگاهت میکنم بهم ی...
نویسنده :
مریم
15:37